بچه که بودمپائیز با روپوش از راه می رسید.بزرگ تر که شدم، پسر همسایه بود ؛سربازی کهاسمم را توی کلاهش نوشته بود.مادرش می گفت:گروهبان جریمه اش کرده که هفت شب کشیک بدهد.آن وقت هادوستت دارم ها را نمی گفتند ؛کشیک می دادند...
رویا شاه حسین زاده